پاسخ به شبهه | از عصمت امیرمؤمنان تا انتصاب مدیر نالایق
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، منذر بن جارود بن عمرو بن حبیش العبدی در زمان حیات رسول اکرم(ص) به دنیا آمد. وی از قبیله عبدالقیس و از خویشان صعصعه بن صوحان صحابی راستین امیرالمومنین است.
او به ظاهر مردی شریف بود و منذر جزو صحابه نیست و پیامبر اکرم(ص) را ندیده است. پدر او بشر بن خنیس بن معلّی از افراد پارسا و با بصیرت بوده که با لقبش، جارود مشهور شده است.
خاندان آنها از اشراف در قبیله عبدالقیس بود. جارود ابتدا نصرانی بود و بعد مسلمان شد اما پس از آن دارای اسلام نیکویی بود.
بعد از رحلت رسول خدا(ص) عدّه ای از عربها از اسلام برگشتند؛ امّا او قومش را جمع کرد و گفت: «ای مردم! محمّد از دنیا رفته، امّا خداوند زنده است و نمی میرد. دین خود را نگهدارید و به آن تمسّک بجویید و هر کسی در این فتنه، دینار یا درهم یا گاو و گوسفند از دست داده، مثل آن، بر عهده من میباشد». هیچ کس از عبدالقیس با او مخالفت نکرد. جارود در سرزمین فارس یا نهاوند، همراه با نعمان بن مقرّن به شهادت رسید.
منذر در چنین قبیله و دامان چنین پدری رشد کرد و به همین دلیل دیدگاه افراد به او بسیار مثبت بود و او را تکریم میکردند. منذر در دوران امیرالمومنین(ع) از یاران باوفای حضرت بود و در جنگ جمل حضرت را همراهی کرد.
وی در جریان جنگ صفین نقش مثبتی در تهییج مردم برای شرکت در جنگ ایفا نمود و در ماجرای حکمیت نیز ضمن ایراد سخنانی به امام اعلام وفاداری کرد و در حکمیت جانب حضرت را گرفت. منذر بن جارود پس از جنگ صفین به عنوان فرماندار استخر از شهرهای مهم فارس منصوب شد.
آنچه سبب شهرت منذر شده است نامهای عتاب آمیزی است که حضرت امیر(ص) در عزل او نوشته است.
ماجرا از این قرار بود که به حضرت(ع) خبر رسید، منذر در انجام مسئولیت خود کوتاهی کرده و به زندگی اشرافی روی آورده و غالب وقت خود را به تفریح و لهو (صید و سگبازی) میپردازد، و حتی شایعه شد که چند هزار درهم از بیتالمال یا خراج اختلاس کرده است.
پس از آن بود که حضرت نامهای خطاب به منذر مرقوم فرمودند که متن آن در نامه 71 نهجالبلاغه آمده است که این گونه شروع می شود: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ وَ تَسْلُكُ سَبِيلَهُ» پس از حمد خدا و درود بر پيغمبر اكرم، نيكى پدرت مرا فريفت و گمان كردم از روش او پيروى ميكنى و براه او مىروى.
شاید به نظر عدهای مفهوم این تعبیر «غرنی» این است که حضرت می فرماید در انتخاب منذر، اشتباه کردم!
حال پرسش این است، آیا این تعابیر با تعالیم شیعه در باب عصمت سازگار است؟
برای پاسخ به این پرسش باید توجه داشت که معصومین در انجام امور دنیوی از آنجایی که الگوی سایرین بودند میبایست بنا بر اسباب عادی و ظواهر اقدام و عمل می نمودند و نه وظیفه داشتند و نه عقلانی بود که در همه اقدامات متمسک به علم لدنی و عوامل باطنی و خارقالعاده بشوند.
در ثانی برای اداره جامعه نیز باید از انسان های موجود استفاده میکردند و بنا نبوده ملائکه و اجنه را برای اجرای امور به استخدام در آورند. از سویی باید شرایط و اوضاع فارس آن زمان را نیز در نظر داشت چه آنکه زمانی به خاطر شرایط خاص فارس حضرت، زیاد بن ابیه که شبهات بسیاری در مورد او مطرح بود به فرمانداری آن شهر گماشت.
از سوی دیگر گرچه حضرت علی(ع) دارای مقام عصمت بوده است، اما باید دقت شود که این بدان معنا نیست که حکومت ایشان نیز معصوم بوده است! چرا که حکومت ایشان علاوه بر حضور ایشان، افراد دیگری نیز در خود جای داده بود که از نظر معرفت و بصیرت و طهارت و عدالت مراتب گوناگون داشتند.
ضمن آنکه در این حکومت تمام سنتهای الهی مانند امتحان، استدراج و امهال و ... نیز برپا بوده است و یکی از بزنگاههایی که افراد خود را به خوبی نشان می دهند، مقام و منصب است. چه بسا افرادی که در مقام سرباز و کارمند و شهروند بودن، زاهد و عابد و پاکدست هستند اما در موقعیت ریاست و زعامت و مقام، عنان از کف داده و به بیتقوایی و فساد دچار میشوند.
با این توضیحات، منذر از جهت نسبی سابقه درخشانی داشته است و مردم به سبب تبادر ذهنی که از پدرش داشتند او را نیز بزرگ و شریف میشمردند. ضمن آنکه حضور او در جنگهای جمل و صفین، وفاداری او به اسلام و حضرت امیر را نشان داده بود. بنابراین ظواهر، حضرت در همین بافت، مطرح میکند که به دلیل انتساب به پدری صالح، تو را به کاری گماردم، چرا که توقع میرفت، بر همان مشی و سیره عمل نمایی!
آیا اینکه طبق قوانین ظاهری حضرت به شخصی حسن ظن داشته امری مذموم است؟ در شرایط کمبود نیروهای شایسته تام و تمام، آیا اگر حضرت از چنین فردی در منصب حکومت بهره نمیبرد، از طرف سایرین مورد مواخذه قرار نمیگرفت؟ اگر حضرت در موقع انتخاب به شایستگیهای او توجه نمیکرد و یا هنگام خطای او تذکرات لازم را به او نمیداد، ملامت و سرزنش جا داشت، اما هنگامی که در انتخاب بر حسب ظاهر درست عمل نموده و در هنگامه خطا نیز ساکت نبوده است نمی توان به ایشان اشتباهی را نسبت داد.
از سویی بر فرض این عبارت «اشتباه کردن» معنا گردد، نیز میتوان معنای عرفی عقلایی از آن برداشت کرد که با اصل عصمت تنافی نداشته باشد. برای نمونه بسیاری از افراد مسیری را با دقت طی میکنند و تمام جوانب کار را میسنجند اما در انتهای کار به دلایل متعدد خارجی، به آن نتایج مطلوب و ایدهآل خود نمی رسند، در این حالت بسیار گفته میشود که اشتباه کردم به این معنا که نتایج خوب حاصل نشد نه آنکه از طرف خطایی عمدی یا حتی سهوی سر زده است. به معنی دیگر گاه برای مبالغه در یک امر نامطلوب از عبارت فریفته شدن و اشتباه کردن استفاده می شود چنانچه وقتی فردی از کسی عصبانی میشود در مخاصمه بگوید تو را میکشم اما واقعا منظورش به قتل رساندن طرف مقابل نیست بلکه قصد دارد شدت برخورد را به طرف بفهماند.
لذا وقتی میتوان عبارتی را با فهم عرفی و عقلایی معنا کرد و در عین حال عصمت که قاعدهای عقلانی است مخدوش نشود، اولی این کار است.
منذر بعدها به امویان گرایش پیدا کرد و در کربلا هم امام حسین(ع) را یاری نکرد و نتوانست عاقبت به خیر از دنیا برود./۹۱۸/ی۷۰۲/س
مهدی عامری، پژوهشگر حوزوی